روایتهایی از عملیات کربلای ۴
تاریخ انتشار: ۵ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۳۷۴۹۶۴
روزنامه اعتماد نوشت:
سوم تا پنجم دیماه ۱۳۶۵، روزهایی هستند که یکی از تلخترین وقایع ۸ سال جنگ عراق و ایران رقم خورد؛ روزهایی که عملیات کربلای ۴ شروع و به فاصله کوتاهی از آغاز، دستور توقف و عقبنشینی نیروها صادر شد. پس از عملیات موفق والفجر ۸ در زمستان ۱۳۶۴ که منجر به دستیابی و تصرف منطقه فاو از سوی ایران شد، سپاه یک عملیات بزرگ سالیانه خود را برای اجرا در زمستان ۱۳۶۵ طراحی کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پیشنهاد سپاه عملیاتی در منطقه شلمچه، امالرصاص و جزیره مینو بود و هدف از آن نیز، تصرف منطقه ابوالخضیب در شرق بصره بود. پس از بررسیهای صورتگرفته در ماههای قبل از عملیات، فرماندهان ارشد و تصمیمگیران برای اجرای عملیات بزرگ در مناطق مذکور به توافق رسیدند. نام عملیات هم در ادامه کربلاهای اجرا شده، «کربلای ۴» شد.
چطور لو رفت؟در روایات و گفتهها و مصاحبههای مسوولان جنگ، مشخص شده که این عملیات از رده به کلی سری لو رفته و عراق هوشیارانه در انتظار آغاز عملیات نیروهای ایرانی بوده است.
روایات از لو رفتن و علل لو رفتن عملیات فراوان است. برخی ستون پنجم دشمن در ایران را عامل اصلی میدانند؛ برخی کمک اطلاعاتی امریکا را اصلیترین عامل معرفی میکنند و برخی نیز عدم رعایت اصول حفاظتی از سوی نیروهای ایران را دلیل این موضوع ارزیابی میکنند.
وجود ستون پنجم در ایران را نمیتوان کتمان کرد؛ کما اینکه پس از عملیات کربلای ۵ و حضور نیروهای ایرانی در خاکریزها و سنگرهای ارتش عراق، کالکهای عملیات کربلای ۴ پیدا شده بود که البته مربوط به چند نسخه قبل از نسخه نهایی بوده است. به عبارت دیگر اطلاعات دقیقی از عملیات مانند جهت ورود نیروها، سمت و سوی حرکت و تعداد یگانهای عملکننده و همچنین قرارگاههای دخیل در عملیات در دسترس نفوذیهای عراق در ایران بوده که البته در عین حال آخرین تغییرات در برنامه عملیات از دید آنها پنهان مانده بود.
کمکهای اطلاعاتی امریکا و شوروی به عراقکمکهای اطلاعاتی ایالات متحده و در حد کمتر شوروی به عراق یکی دیگر از عوامل لو رفتن عملیات کربلای ۴ عنوان میشود؛ نکتهای که دور از ذهن نیست. سال ۱۳۶۴ که فاو در اختیار نیروهای ایرانی قرار گرفت، کشورهای منطقه و فرامنطقهای را از بابت پیشرویهای بیشتر ایران در آینده نگران کرد. پس از عملیات والفجر ۸ که منتهی به پیروزی فاو شد، ایران دست برتر نظامی را روی زمین پیدا کرد. از سوی دیگر موضوعی که به نظر میرسد امریکا را بیش از فتح فاو توسط ایران نگران و البته خشمگین کرد، افشای ماجرای مکفارلین بود. از جایی که ارتش ایران با سلاحهای امریکایی تسلیح شده بود و همچنین خرج مستشاران امریکایی از ایران بعد از انقلاب ۱۳۵۷، بسیاری از دستگاهها و سلاحها به خصوص در حوزه پدافندی، به دلیل کمبود قطعه یا خراب شدن، از دور خارج شده بودند.
از همین رو بود که ایران سعی داشت تا نیازهای خود را از طریق بازار غیررسمی یا همان بازار سیاه تامین کند که چندان هم موفقیتآمیز نبود. با باز شدن کانال میان ایران و امریکا برای خرید سلاح توسط یک دلال ایرانی سلاح، طی چندین سورت پرواز، هواپیماهای حامل سلاح و قطعات یدکی تجهیزات وارد تهران شدند یا با کشتی از راه بنادر جنوب تحویل داده میشدند. هرچند این ادوات با قیمتهایی بیشتر از نرخ معمول به دست ایران میرسیدند، اما در آن شرایط همین هم غنیمت بود. این معاملات سلاح و ادوات تا جایی پیش رفت که رابرت مکفارلین به عنوان مشاور امنیت ملی رییسجمهور ریگان، به تهران آمد تا باب مذاکره گشوده شود که البته با دخالت برخی بخشها، هیات امریکایی بدون حصول نتیجه تهران را ترک کرد. این اتفاق خرداد ۱۳۶۵ رخ داد.
لو رفتن ماجرای مکفارلین و دلجویی امریکا از عراقچند ماه بعد، یعنی آبان ماه ۱۳۶۵ در شرایطی که دو طرف بر فوق محرمانه ماندن ماجرا توافق کرده بودند، نشریه الشراع لبنان دست به انتشار جزییات این معاملات زد. اقدامی که مانند یک زلزله سیاسی داخل امریکا و همچنین همپیمانان منطقهای امریکا را تکان داد. این اتفاق دو ماه قبل از اجرای عملیات کربلای ۴ بود؛ امریکاییها که در نظر متحدان منطقهای خود اعتبار و آبرویش در خطر افتاده بود، مجبور به ارایه توضیحات و توجیهاتی برای آنها شد. البته که عراق یک سر و گردن بالاتر از آنها نسبت به دولت امریکا معترض بود و بهشدت از ایالات متحده انتقاد کرد. همین باعث شد تا امریکا برای از دست نرفتن عراق و افتادن کامل این کشور به دامان شوروی کمونیست، کمکهایش را به عراق افزایش دهد و به عبارت دیگر موازنهای را که با انتقال سلاح در ماجرای مکفارلین برقرار کرده بود، بر هم بزند و با دستی پر از اطلاعات ماهوارههای نظامی به سمت عراق برود. با این کار به نوعی هم از عراق دلجویی و هم با مانع شدن از پیروزی ایران از برهم خوردن موازنه قدرت در منطقه جلوگیری کرد.
سپهبد «رعد مجید رشیدحمدانی» در کتاب «جنگ ایران و عراق از دیدگاه فرماندهان صدام»، درباره کمکهای اطلاعاتی کشورهای مختلف به عراق گفته «سازمان اطلاعات عراق فردی را به ما معرفی کرد به نمایندگی از دولت امریکا که تصاویر ماهوارهای مورد نیاز را برایمان تهیه میکرد. سازمان اطلاعاتی فرانسه، یوگسلاوی و شوروی نیز با ما همکاری میکردند. برای نمونه، KGB در رمزگشایی پیامهای ایرانیان به ما کمک میکرد».
تجمع صد هزار نفری در ورزشگاه آزادی نشانهای از یک عملیات بزرگالبته ناظران و کارشناسان برای پیشبینی عملیات بزرگ ایران در زمستان ۱۳۶۵ کار سختی نداشتند. تجمع بزرگ نیروهای داوطلب اعزام به جبههها در ورزشگاه آزادی تهران که به اجتماع سپاه محمد (ص) مشهور شد، مهمترین علامت از قریبالوقوع بودن یک عملیات بزرگ بود. این اجتماع که با تبلیغات گسترده رسانهها و مقامات ایرانی انجام شد، به فاصله کمتر از یک ماه مانده به تاریخ عملیات یعنی ۱۲ آذر ۱۳۶۵ بود.
در همین رابطه میرزا محمد سلگی، فرمانده گردان ۱۵۲ حضرت ابوالفضل (ع) در لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع)، در کتابش با نام «آب هرگز نمیمیرد» نوشته «یک اشکال اساسی ما را تهدید میکرد و آن عدم رعایت اصول امنیتی و اطلاع دشمن از حضور قریب یکصد هزار نیروی ایرانی در عقبه این منطقه بود که تا زمان عملیات در اردوگاهها و پادگانهای مختلف جنوب مشغول آموزش بودند».
«عبدالحلیم ابوغزاله» وزیر دفاع وقت مصر هم در کتاب خاطراتش، به همین تجمع ورزشگاه آزادی اشاره داشت و نوشته «دسامبر (آذرماه) ایران اعلام کرد که نیرویی بالغ بر صد هزار داوطلب را به جبههها گسیل کرده است».
سردار محمدجعفر اسدی، فرمانده لشکر ۳۳ المهدی فارس در مصاحبهای که سال ۱۳۷۴ با عوامل مستند «شلمچه» انجام داده، درباره موضوع غافلگیری ارتش عراق در جریان عملیات کربلای ۴ گفته «بحثی شد که اصلا غافلگیری میسر نیست؛ انتقال این همه امکانات به آنجا یعنی لو رفتن قضیه. بردن امکانات به هور و ... قبلا انجام داده بودیم و دشمن دست ما را خوانده بود.»
به عبارت دیگر، با این تجمع مشخص شد که ایران با اعزام این تعداد نیرو به جبههها، در حال ترتیب دادن آخرین مقدمات برای آغاز یک عملیات گسترده است. قطارها و اتوبوسهای مملو از نیروهای داوطلب که به سمت شهرهای جنوبی در استان خوزستان گسیل میشدند، در کنار تحرکات وسیع لجستیکی برای انتقال آنها از شهرها به مناطق جنگی، همه و همه نشان از تب و تاب در جبهههای ایران برای آغاز قریبالوقوع یک عملیات وسیع داشت.
غافلگیری از ۸۰ درصد به ۵۰ درصد رسید!محسن رضایی، فرمانده کل وقت سپاه پاسداران در کتاب خود که «جنگ به روایت فرمانده» نام دارد، درباره شرایط قبل از کربلای ۴ نوشته «تا یک هفته قبل از عملیات براساس ارزیابی فرماندهی، غافلگیری ۸۰ درصد بود. هرچه به شب عملیات نزدیک میشدیم، کاهش مییافت. به حدی که در شب عملیات به ۵۰ درصد کاهش یافت. بنابراین تصمیم گرفتیم طوری عمل کنیم که اگر تا قبل از روشن شدن هوا متوجه لو رفتن عملیات شدیم، عملیات را متوقف کنیم... در هر صورت در ساعت ۲۲ و ۸ دقیقه با خبرهای فراوانی که رسید، فرماندهی پی برد دشمن تک را کشف کرده است، اما اوضاع به سختی قابل اداره بود، در ساعت ۲۲ و ۳۰ دقیقه رمز عملیات اعلام شد و یگانها همه در محورها عملیات را آغاز کردند و این در شرایطی بود که اینبار دشمن عملیاتش را آغاز کرده بود».
آغاز عملیات در میان شک و تردیدهانهایتا عملیات کربلای ۴، در شامگاه سوم دیماه ۱۳۶۵ با وجود شک و تردیدهای زیاد در میان برخی فرماندهان میانی آغاز شد. بنا بر روایات موجود، در همان ساعات ابتدایی عملیات، نشانههای زیادی از لو رفتن عملیات وجود داشت که نهایتا منجر به دستور توقف عملیات و عقبنشینی نیروها از سوی فرماندهی عملیات یعنی محسن رضایی فرمانده کل وقت سپاه شد. این اقدام به دلیل کشف محورهای اصلی پیشروی توسط ارتش عراق بود؛ با این حال، از ۲۲۰ گردان موجود، ۵۰ گردان عمل کردند و ۱۷۰ گردان وارد نشدند.
البته که فرماندهان نظامی وقت معتقدند غالب عملیاتها همیشه لو میرفتند، اما تفاوت در درصد و میزان گستردگی اطلاعات لورفته بود؛ به بیان دیگر طرف عراقی آگاه از اقدام ایران بوده، اما این آگاهی نسبی بوده است.
سردار محمدجعفر اسدی فرمانده لشکر المهدی فارس، در مستند «شلمچه» گفته «یادم است که تقریبا بحثها میرفت که ایجاد تردید درشتی را در ذهن قرارگاهیها ایجاد کند، برادرمان آقا محسن یک چیزی را تهیه کرده بودند و آمدند صحبت کردند؛ مواردی را آوردند که به این دلایل باید انجام شود.»
محسن رضایی گفت عملیات باید انجام شودسردار عبدالمحمد رئوفینژاد فرمانده لشکر ۷ زرهی ولیعصر خوزستان نیز در همان مستند «شلمچه» پیرامون کربلای ۴ گفته «یک عملیاتی (بود) که همهچیزش لو رفته بود. همه فرمانده یگانها در جلسات میگفتند بابا اینجا همه چی لو رفته است؛ هواپیماها، منورها، این خط دشمن و گلولههای مستقیمی که به سراسر خط زده میشد؛ ۴۸ ساعت قبل از عملیات به برادر محسن گفتیم اینجا مثل شب عملیات است و ما چطور به این خط بزنیم؟ مگر میشود به این خط زد؟ گفتند نخیر عملیات باید انجام شود. ما تا لحظه آخر فکر میکردیم که ما را میخواهند فریب دهند و جای دیگری میخواهند عملیات کنند!»
او ادامه میدهد «شب عملیات سختترین آتش ریخته شد؛ سازمان همه یگانهایی که میخواستند عمل کنند را به هم ریخت. پای همان اسکله که برادران میخواستند سوار شوند، کلی تلفات دادیم.»
اعلام حمله ایران از رادیو عراق ساعتی بعد از آغاز عملیاتدر پاورقی کتاب «محسن رضایی» روایتی آمده از نخستین دقایق و ساعات به خط زدن نیروهای ایرانی: «نیم ساعت پس از آنکه غواصها به درون رودخانه رها شدند؛ برادر عزیز جعفری اطلاع داد دشمن نیروها را زیر آتش گرفته، اما تحرک دشمن نیز مانند شبهای گذشته عادی فرض شد؛ لذا دستور داده شد همه در ساعت ۳۰: ۲۲ آماده باشند. اما ساعت ۳۸: ۲۱ لشکر ۱۴امام حسین (ع) خبر داد که دشمن روی خط منور زیادی انداخته و داخل رودخانه نیز به نیروها حمله کرده. ساعت ۲۲ فرمانده قرارگاه قدس اعلام کرد لشکر ۳۱عاشورا متوقف شده و امکان استفاده از لشکر ۴۱ ثارالله نیز وجود ندارد.
با این همه فرمانده سپاه اظهار میداشت شرایط حاد نیست چرا که تحرک نداشتن دشمن در محورهای قرارگاه نوح، کربلا و نجف و نیز عادی بودن شرایط در آن محورها موجب تقویت این برداشت شده بود.... به هر صورت حدود ساعت ۰۸: ۲۲ با خبرهای گوناگونی که رسید، فرماندهی پی برد که دشمن تک را کشف کرده، اما اوضاع به سختی قابل اداره بود. با این حال ساعت ۳۰: ۲۲ سوم دی ماه ۱۳۶۵ رمز عملیات اعلام شد و یگانها در همه محورها عملیات را آغاز کردند و این در شرایطی بود که این بار دشمن عملیات را آغاز کرده بود. ساعت ۱ بامداد رادیو عراق خبر حمله ایران را همراه با نقطه و محورهای آن اعلام کرد؛ موضوعی که در گذشته سابقه نداشت. این خبر احتمال هوشیاری و آگاهی دشمن را از حمله در ذهن فرماندهان بیشتر تقویت کرد».
عملیات شناسایی یا فریب؟محسن رضایی فرمانده کل وقت سپاه، در مستند «شلمچه» که مربوط به کربلای ۴ و کربلای ۵ است، گفته که کربلای ۴ را میتوان عملیات شناسایی با رزم نام بگذاریم. او افزوده «ما وقتی هرچه به روز عملیات نزدیک میشدیم و میفهمیدیم که دشمن هر روز اطلاعاتش بیشتر میشود، فهمیدیم که از یک مرکزی خارج عراق با این کشور کار میکند و این به ذهنمان آمد که به هر قیمتی شده یک رودستی به دشمن بزنیم و به جای اینکه از عملیات منصرف شویم، مانور عملیات را تغییر دهیم؛ لذا شب عملیات و قبل از شروع حمله، عملیاتی به اسم کربلای ۴ یا والفجر ۱۰ وجود خارجی نداشت.» این در حالی است که محسن رضایی سال ۱۳۹۷ در اظهارنظری جنجالبرانگیز در یک برنامه زنده تلویزیونی، کربلای ۴ را عملیات فریب خواند که با واکنشهای تندی در فضای مجازی روبرو شد.
قتلگاهی به نام ارونداما روایتهای فرماندهان میانی حاضر در صحنه عملیات، روایتهایی است که نشان از آمادگی کامل ارتش عراق دارد؛ روایاتی که مخرج مشترک آنها هدف قرار گرفتن نیروها است و غرق شدنشان در اروند که آب پیکرها را به دهانه خلیج فارس میبرد.
«میرزا محمد سلگی» فرمانده گردان ۱۵۲ حضرت ابوالفضل (ع) در لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) در کتاب خاطراتش آورده «ساعت ۱۰ شب غواصها به میانه اروند رسیدند... از سمت اروند، گاه و بیگاه فقط تقتق تک تیر میآمد که طبیعی مینمود، اما به یکباره زمین و آسمان در صدای وحشتناک غرش چند فروند هواپیما به هم پیچید. بمبها دور و اطراف اسکله و قایقهای در حال انتظار فرود آمدند و با اینکه تعدادی از آنها داخل کارون منفجر شدند ولی موج انفجار و تلاطم امواج، چند قایق را وارونه کرد و بلافاصله هواپیماهای بعدی به جای بمب، انبوهی از منورهای پرفروغ را بر فراز اروند رها کردند». این منورها باعث شدند تا «غواصانی که فقط سرهایشان از آب بیرون بود» در میدان دید نیروهای عراقی و به تبع آن، «در معرض تیر مستقیم نیروهای (حاضر) در خط دشمن قرار بگیرند». به نوشته او «صدای تکتیرها به یکباره به رگبارهای مهیب، دوشکا و ضدهوایی و شلیک آرپیجی بدل شد. منورها بیش از ۱۵ دقیقه میسوختند و شب را مثل روز روشن میکردند. غواصان که تا صد متری ساحل دشمن شنا کرده بودند، هیچ راهی جز رفتن به سمت ساحل دشمن نداشتند».
این فرمانده گردان میگوید «داخل اروند قتلگاه بچهها بود؛ پیکر بسیاری از غواصان و نیروهای پیادهروی آب بود و به سمت خلیجفارس میرفت. از گردان حضرت علیاصغر فقط فرمانده گردان- حاج ستار- از میان جهنم آتش رد شده بود».
چه کسی در قیامت جواب مظلومیت شهدای غواص را میدهد؟به گفته سلگی، پس از عملیات «خیبر» این «دومینبار بود که هوای جبهه از ماتم و غم پر میشد. عملکرد همه لشکرها در عدم استقرار در ساحل دشمن مشابه بود. عراقیها از آن طرف آب به علامت خوشحالی تیر هوایی میزدند».
«گردانهای غواصی از گردونه رزم خارج شده بودند»، اما «بیشتر نیروهای پیاده و آبی- خاکی لشکرهای عملکننده سالم و دستنخورده باقی مانده بودند».
بنا بر روایت این فرمانده، «تعدادی از بچهها خیلی صریح و جدی میگفتند که دشمن دست ما را خوانده بود، چرا مسوولان و فرماندهان تدبیر مناسبی نداشتند؟! و چه کسی در قیامت جواب مظلومیت شهدای غواص را میدهد».
دست و پاهای قطعشده، شناور روی آب«سید نورالدین عافی» در کتاب «نورالدین پسر ایران» نیز روایتی مانند «سلگی» دارد: «هنوز وارد اروند نشده بودیم که ناگهان صدایی از آب بلند شد؛ دشمن از آتشبارهایی استفاده کرد که اول روی آب را تا سطح ۶۰-۵۰ متر گاز میپوشاند و بعد میسوخت و میسوزاند. غواصانی که به ستون در آب حرکت میکردند در یک لحظه زیر آتشبار دشمن لت و پار شدند. ناباورانه شاهد گلولهباران بچههای غواص درون آب بودیم. صدای ناله مظلومانه غواصها در میان غرش آتشبارها خیلی غریب بود. نیروهای گردانهایی که از بالا وارد آب شده و از محور ما میگذشتند مقابل چشم ما قتلعام میشدند».
بنا بر روایت این کتاب، «از گردان ولیعصر لشکر عاشورا تنها حدود ۴۰ نفر به ساحل رسیدند و بیشتر غواصان گردان ولیعصر آن شب شهید و تعدادی مفقود شدند». او در بخش دیگری از لحظاتی نوشته که نیروهای ایرانی زیر آتش سنگین عراق قرار گرفته بودند: «بچهها که در یک ردیف طناب را گرفته و به هم وصل بودند به طرز فجیعی در آب زخمی و شهید میشدند. گاه صدای ناله و فریادشان را میشنیدم و دلم آتش میگرفت. دست و پای قطع شده بچهها روی آب شناور بود». به گفته نورالدین، جریان آب بیشتر شهدای کربلای ۴ را با خود سمت دریا میبرد.»
بچهها تکهتکه شدند«مهدیقلی رضایی» از رزمندگان لشکر عاشورا، در کتاب «لشکر خوبان» از لحظاتی نوشته که نیروهای ایرانی در آب زیر آتش سنگین بودند: «میدیدم بچههایی در وسط آب، زیر بارش گلوله و خمپاره و آرپیجی تکهتکه میشوند. عراقیها ستون بچهها را در وسط آب با خمپاره و آرپیجی میزدند و خمپاره توی آب هم منفجر میشد! زیر نور منورها زخمی شدن بچهها و حتی رنگ خون آنها را که آب را قرمز کرده بود میدیدم».
ژنرال عراقی در انتظار حمله ایرانژنرال «وفیق السامرایی» از فرماندهان ارشد اطلاعاتی ارتش عراق، در کتاب «ویرانی دروازه شرقی» که به خاطرات دوران خدمتش پرداخته، گفته که حتی از زمان عملیات هم خبر داشته است: «ما روز آغاز حمله احتمالی را شامگاه ۲۴ یا ۲۵ دسامبر ۱۹۸۶ (سوم یا چهارم دی ۱۳۶۵) پیشبینی کردیم. با غروب خورشید، از مرکز اصلی فرماندهی در «قصرالسلام» با مدیر شبکه اطلاعات منطقه شرقی تماس فوری و مستقیم برقرار کردم. از او خواستم نیروهای گشتی- شناسایی را در منطقه مورد تهدید، به داخل ایران گسیل دارد و خود شخصا کار دریافت اطلاعات مربوط به هرگونه تحرک نیروهای ایرانی را از طریق بیسیم دنبال نمایم و فورا مرا از هر تحولی مطلع سازد».
السامرایی روایت کرده که «ساعت هشت شب، تیمهای شناسایی خط مقدم تحرکات غیرطبیعی ایرانیها را مشاهده کردند»؛ در نتیجه او با «حامد یوسف حمادی» منشی صدام حسین، تماس گرفت و به او اطلاع داد که «حمله ایرانیها بسیار نزدیک شده است». چند دقیقه بعد، صدام با وفیق السامرایی تماس گرفت تا «وضعیت را جویا» شود؛ او نیز در پاسخ به صدام میگوید: «تا چند دقیقه دیگر حمله در منطقه میانی آغاز میشود و به دنبال آن حمله منطقه جنوبی آغاز خواهد شد.»
این ژنرال عراقی حدودا نیم ساعت در انتظار آغاز حمله بوده و برای سپری شدن دقایق به آرایشگاه برای اصلاح موی سر رفت. السامرایی آورده که «آرایشگر در نیمههای کار اصلاح من بود که زنگ تلفن به صدا درآمد، به من اطلاع دادند که حمله ایرانیها آغاز شده است و باید خیلی زود خود را به مرکز فرماندهی برسانم. حمله در دو منطقه آغاز شده بود و در پیشبینی زمان و محور حمله و میزان نیروهای مهاجم موفقیت بزرگی نصیب ما شده بود. این حمله بهشدت سرکوب شد».
حساسیت اعلام خبرهاشمی رفسنجانی طبق آنچه در خاطرات سوم دی ۱۳۶۵ نوشته، در جریان نبوده که عملیات چه زمانی آغاز میشود: «معلوم نبود که امشب حمله آغاز میشود یا خیر؟ آقای سنجقی را به منطقه فرستادیم. نزدیک ساعت ۱۰ خبر دادند که عملیات با نام کربلای چهار آغاز شده است؛ غافلگیر شدیم. فورا آقای (منصور) ستاری برای انتقال هاگ عازم شد و به قرارگاه غرب به نیروی زمینی ارتش هم اطلاع دادیم. محسن رضایی و محسن رفیقدوست، تلفنی خبر از موفقیت اولیه دادند».
او وقایع روز بعد را هم یادداشت کرده و نوشته «امکان برقراری تماس تلفنی از طرف ما نبود. یک تلفن مبهم آقای رفیق دوست که گفت قبل از رسیدن آقای سنجقی که به سوی ما حرکت کرده، مطلبی را اعلان نکنیم؛ نگرانی ایجاد کرد و ابهام را بیشتر کرد. گفتند به اهداف اولیه نرسیدهاند.... قرار شد اسم عملیات را کربلای چهار و هدف را جواب به شرارتهای اخیر عراق اعلام کنیم».
عملیات کربلای ۴ و البته کربلای ۵، به گفته هاشمی رفسنجانی، «اوج نیروی انسانی» بود. این عملیات برای ایران اهمیت بالایی داشت که موفق نشد؛ از همین رو اعلام اخبار مربوط به کربلای ۴ از حساسیت بالایی برخوردار بود.
هاشمی رفسنجانی در یک مصاحبه درباره چگونگی اعلام اخبار کربلای ۴ در جامعه گفته که «با بیانیهها موفق شدیم تا حدودی لااقل در داخل به جاهای دیگر جا بیندازیم که این عملیات انهدامی بوده و عملیات اصلی هنوز شروع نشده این ظاهر کار بود، اما باطن کار این بود که عملیات اصلی در قدم اول ناموفق شد».
او که در آن زمان رییس مجلس بوده، چهاردهم دی ماه ریاست جلسه علنی را بر عهده داشته و تذکرات نمایندگان با موضوع «تبریک و تسلیت شهدای کربلای چهار» را قرائت نکرد: «چون نشان کثرت شهدا است و مطابق آییننامه، اجباری به خواندن نیست.»
آمار شهدا و مجروحینآمار شهدا و مجروحان این عملیات دارای ابهامات زیادی است. برخی معتقدند تعداد شهدای این عملیات چندین هزار نفر است، اما روایت رسمی بنیاد شهید این عدد را کمتر از هزار نفر اعلام کرده است. رییس وقت مجلس، در خاطرات دهم دی ماه ۱۳۶۵، گزارش علی شمخانی از فرماندهان سپاه درباره آمار شهدا، مفقودین و زخمیهای کربلای ۴ را ثبت کرده است: «آقای شمخانی اطلاعات لازم را درباره نتایج عملیات شکست خورده کربلای چهار داد؛ خیلی بدتر از آنچه تا به حال گفته بودند. نزدیک به هزار شهید و سه هزارو ۹۰۰ مفقودالاثر داشتیم که اکثر آنها را باید شهید حساب کرد و حدود ۱۱ هزار مجروح که حدود نصف آنها سرپایی معالجه شده یا میشوند».
هاشمی رفسنجانی سیزدهم دی ماه نوشته که آمار مفقودین به «حدود دو هزار نفر» کاهش یافته، چون «مثل اینکه کمکم پیدا میشوند.»، اما او در مصاحبهای که خرداد ۱۳۹۴ با خبرگزاری ایسنا انجام داده، بدون قید عدد، تنها گفته بود «عده زیادی شهید یا اسیر شده بودند». سال ۱۳۶۵، عملیاتهای «کربلای یک»، «کربلای ۳»، «فتح یک»، «کربلای ۴» و «کربلای ۵» انجام شد که دو عملیات کربلای ۴ و ۵، وسیعترین عملیاتهای این سال محسوب میشوند. طبق آمار موجود، در این سال بیش از ۴۱ هزار نفر به شهادت رسیدند.
جنگ جنگ تا یک پیروزیکربلای ۴ یکی از مهمترین عملیاتهایی بود که برای تصرف بخش مهمی از خاک عراق برنامهریزی شده بود؛ هدف این عملیات در امتداد شعار «جنگ جنگ تا یک پیروزی» بود تا بتوان با یک پیروزی بزرگ، یکسال پس از در اختیار گرفتن «فاو»، با دست بالای نظامی جنگ را متوقف کنند؛ تلاشی که ناکام ماند.
منبع: فرارو
کلیدواژه: جنگ تحمیلی قیمت طلا و ارز قیمت خودرو قیمت موبایل عملیات کربلای ۴ نیرو های ایرانی هاشمی رفسنجانی نیرو های ایران لو رفتن عملیات فرمانده گردان پس از عملیات عملیات بزرگ کربلای چهار کربلای ۴ دی ماه ۱۳۶۵ حمله ایران محسن رضایی عملیات ها یک عملیات شب عملیات مک فارلین ارتش عراق کربلای ۵ هزار نفر آغاز شد محور ها یگان ها زیر آتش منور ها جبهه ها نیرو ها لو رفت روی آب بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۳۷۴۹۶۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نقد ادعای زیباکلام درباره آغازگر جنگ با مستندات تاریخی / روایت نماینده وقت عراق در سازمان ملل از آمادهباش صدام برای آغاز جنگ علیه ایران
فهیمه نظری: یکی از بحثهای جنجالبرانگیز که در سالهای اخیر در جامعهی روشنفکر ایرانی شکل گرفته است بحث آغاز جنگ ایران و عراق است. روایت رسمی میگوید ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ عراق با حملهی هوایی به چند فرودگاه ایران جنگ ۸ ساله را کلید زد؛ اما حالا با گذشت دههها گاه این بحث مطرح میشود که تحریکات ایران موجب حملهی عراق به ایران شد. مرحوم ابراهیم یزدی وزیر خارجهی دولت موقت در اواخر عمر خویش در گفتوگو با حسین دهباشی در برنامهی «خشتخام» که در آپارت منتشر شد گفته است که بر خلاف نشست موفقیتآمیز او با صدام برای جلوگیری از تنشهای احتمالی میان دو کشور در حاشیهی کنفرانس غیرمتعهدها در هاوانا، اما تحریکات تلویزیون ایران موجب حملهی ایران به عراق شد. یزدی همچنین به اعتراض مرحوم سید محمود دعایی سفیر وقت ایران در عراق اشاره میکند که در شورای انقلاب گفته بود: [نقل مستقیم از ابراهیم یزدی]: «آقا اگر میخواهید با عراق بجنگید من استعفا بدهم برگردم ولی اگر میخواهید نجنگید و مماشات کنید این روشش نیست.» و امام خمینی در پاسخ به او گفته بود که «نخیر نمیتوانی نروی [به عراق] باید بروی»
خود مرحوم دعایی که مدتی پیش از آغاز جنگ به خاطر کمرنگ شدن ارتباطات میان ایران و عراق به کشور برگشته بود، در مهرماه ۱۳۹۵ در نشستی با عنوان «ناگفتههای جنگ» در این باره گفته است: «وزیر امور خارجه عراق از سوی صدام به من پیغام داد که به امام بگویم برای حل مسائل فیمابین نمایندهای را به عراق بفرستد، امام نیز در پاسخ به این پیغام، هرگونه مذاکراتی را به تشکیل مجلس شورای ملی و انتخابات ریاستجمهوری موکول کرد تا نمایندگان ملت برای مذاکره به عراق بروند و در این فرصت نیز از عراق خواست که حسننیت خویش را ثابت کند و علیه ایران تبلیغ نکند.» (تاریخ ایرانی)
صادق زیباکلام: عراق دشمن ما نبود؛ ما تحریکش کردیم
در ادامهی مجادله بر سر اینکه کدام طرف موجب آغاز جنگ شد، چند روز قبل کانال تلگرامی اینستای انقلابی ویدیویی از صادق زیباکلام منتشر کرد که در آن تحریکات ایران را موجب حملهی عراق به ایران دانسته، زیباکلام در آن ویدیو گفته است:
«عراق دشمن ما نبود، صدام حسین به هیچ وجه دشمن ما نبود. این ما بودیم که عراق را دشمن خودمان کردیم. هرکس رفت پیش امام بعد از انقلاب، عشایر عرب رفتند، شیعیان رفتند، عدهای از اهالی بصره رفتند. امام گفتند این صدام این جرثومهی فساد را چرا ساقط نمیکنید چرا شما انقلاب اسلامی نمیکنید مثل مردم ایران این فاسد را سرنگون کنید. خدا رحمت کند مرحوم دعایی اولین سفیر ایران بود در عراق بعد از انقلاب، آقای دعایی سراسیمه تابستان ۵۹ آمد ایران، دو سه ماه قبل از اینکه عراق به ما حمله کند رفت شورای انقلاب، رفت خدمت امام رفت این را دید رفت آن را دید گفت آقا جان صدام پیغام داده گفته آخه شما چی میخواهید از جان من؟! آخه چرا این آقای خمینی مرتب به ما حمله میکند و مرتب میگوید این مردم عراق باید من را سرنگون کنند. من این ۱۴ سالی که شما اینجا بودید من به جز احترام به شما مگر کار دیگری کردم؟! و صدام واقعا دیگر عصبانی شده – اینها را آقای دعایی میگوید – و اولتیماتوم داده گفته اگر واقعا شما این سیاست خصمانه علیه من را نگذارید کنار... امام به ایشان گفتند که نه تکلیف دارید شما برگرد برو و اصلا انگار نه انگار... دو سه ماه بعد صدام به ما حمله کرد؛ بنابراین ما بودیم که باعث حملهی صدام به ایران شدیم.»
حبیب احمدزاده: صدام عقدهی جمال عبدالناصر شدن داشت
پیشتر اما در مرداد ۱۴۰۲ حبیب احمدزاده، مستندساز و نویسنده در برنامهی گفتوگومحور «مثبت نگاتیو» در نگاهی کاملا متفاوت و با استناد به گفتههای صلاح عمر العلی نمایندهی وقت ایران در سازمان ملل دربارهی ملاقات صدام با ابراهیم یزدی در هاوانا، مسبب و شروع جنگ ایران و عراق را صدام دانسته است. متن گفتههای احمدزاده در آن برنامه که ویدیوی آن در پی اظهارات زیباکلام این روزها در فضای مجازی وایرال شده به شرح زیر است:
حبیب احمدزاده: هرکس که میخواهد بگوید میشد از جنگ جلوگیری کرد باید چند نکته را بداند: اولین چیزی که ما باید دربارهی جنگ ایران و عراق بدانیم این است که ۱- یک نفر به نام صدام سالها عقدهی عین جمال عبدالناصر شدن را در میان مردم عراق داشت. ۲- این آدم یک قراردادی به نام ۱۹۷۵ الجزایر را با شاه امضا کرده بود که ناچارا بود. اگر خاطرات سانسورنشدهی علم را بخوانیم میبینیم که خود شاه میگوید صدام آمد به من گفت ما وقتی با شما صلح کردیم که ۵ بمب بیشتر در کردستان عراق نداشتیم و شما بهترین جوانان عراق را به کشتن دادید. صدام این کینه را داشت و مشکلش هم این بود که خودش به عنوان معاون رئیسجمهور این قرارداد را امضا کرده بود نه حسن البکر. امضای او [صدام] پایش بود. حالا میگویند ۱۳ روز پس از پیروزی انقلاب در شورای عالی انقلاب عراق صدام به عنوان معاون رئیسجمهور (هنوز آن موقع رئیسجمهور نشده بود) سخنرانی میکند و میگوید: «بهترین فرصت تاریخی برای بازپسگیری شطالعرب و سرزمینهای عربی از ایران فرا رسیده است.» ۱۳ روز بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ [این حرف را میزند].
این آدم... وقتی که رئیسجمهور عراق میشود و آن کشتار دستهجمعی و تصفیهاش را در عراق صورت میدهد، بعد کنفرانس غیرمتعهدها در هاوانا است. از آن طرف هم ابراهیم یزدی میآید به عنوان وزیر خارجهی ایران درخواست جلسه با صدام میدهد. یک ماجرایی رخ میداهد که بعدها ابراهیم یزدی میگوید من با ایشان [صدام] به توافق رسیدم ولی تبلیغات ایران باعث شد که جنگ شود و...
من جواب میتوانم به این بحث بدهم که چقدر یک سیاستمدار میتواند فقط با یک قطعه پازل یک تابلو برای خود درست کند و خودش را قهرمان جلوه دهد. یکی از صحبتهای دیگر ایشان این است که آقای دعایی گفته است که من رفتم و... من خودم آقای دعایی را شخصا دیدم و از ایشان شخصا سوال کردم که آیا چنین چیزی رخ داده که شما رفتهاید گفتهاید که اینها [عراقیها] گفتهاند بیایید صلح کنیم و امام گفتهاند [نه] گفت: اصلا دروغ محض است.
بحث آقای دعایی را کنار بگذاریم. اولا این نشاندهندهی این است که ایشان [ابراهیم یزدی] دقیق صحبت نمیکنند؛ ولیکن در آن جلسهای که ایشان با صدام داشته و صحبتهایی که میکند دو نکته رخ میدهد:
من احساس میکنم که اول صحبتهای آقای ابراهیم یزدی را با هم ببینیم: [پخش گفتوگوی ابراهیم یزدی با حسین دهباشی در خشت خام در خلال برنامه]
قسمتی از مستند خشت خام (گفتوگوی حسین دهباشی با مرحوم ابراهیم یزدی)
ابراهیم یزدی: از همان اسفندماه [۱۳۵۷] ما معتقد بودیم که (من بارها این را گفته و نوشتهام) حملهی عراق به ایران قابل پیشبینی و پیشگیری بود. سیاست ما در دولت موقت پیشگیری از حمله بود؛ اما متاسفانه بعضیها تحریک میکردند و کار را به آنجایی بردند که عراق حمله کرد.
دهباشی: در کنار این سیاست پیشگیرانه و تنشزدایی آیا هشدارهایی هم به توان دفاعی کشور داده میشد، آن آن موقع هنوز بلبشو بود و ساختاری نداشت؟
یزدی: هشدار میدادیم ولی آنقدر نظمی وجود نداشت که [هشدارهایمان] به جایی برسد. ما از یک کانالها یا ابزارهای دیگری برای پیشگیری استفاده میکردیم مثلا در کنفرانس غیرمتعهدها در کوبا من رهبران عرب را جمع کردم...
دهباشی: با صدام هم دیدار کردید؟
یزدی: بله با صدام هم دیدار داشتم؛ مذاکرهی مفصلی هم داشتیم. خوب طبیعی بود که ما با صدام مذاکره کنیم برای اینکه بالاخره ما با او اختلاف داشتیم، با گروه دیگری که نبود [بنابراین] باید با او مینشستیم و صحبت میکردیم.
دهباشی: حضرتعالی در چه پوزیشینی بودید در آن زمان؟
یزدی: وزیر امور خارجهی ایران
دهباشی: و صدام؟
یزدی: معاون نخستوزیر... نشستیم با هم صحبت کردیم. خوب صدام حرفهایی میزد که برای ما قابل قبول نبود (من مشروح مذاکراتی را که با صدام داشتم چاپ کردهام) مثل اینکه او میگفت سه جزیرهی خلیجفارس [دو تنب و ابوموسی] ایران حق ندارد ال و بل کند و... من گفتم: به تو چه مربوط است! مدعی آن سه جزیره که عراق نیست. اگر ادعایی باشد با دولت امارات است نه تو. میگفت: نه مگر منشور حزب بعث را نخواندهای؟! [در آنجا میگوید] هر مسئلهی عربی مسئلهی ماست. گفتم: تو [که] این حرف را میزنی مرتکب یک خطای استراتژیک میشوی. وقتی میگویی هر مسئلهی عربی مسئلهی ماست، آقای خمینی هم میگویند هر مسئلهی اسلامی مسئلهی ماست. حالا اگر میخواهی کشته بگیری، بسمالله! بفرمایید! ولی از حالا به تو میگویم که شکست میخوری، زمین میخوری چون مسائل اسلامی فراگیرتر از مسائل ملی عربی است. ولی صدام دنبال این حرفها نبود. صدام دنبال این بود که موقعیت خودش را تثبیت کند.
دهباشی: با حمله به ایران؟
یزدی: بله. او خود را نمایندهی همهی اعراب میدانست. گفتم وقتی راجع به سه جزیر صحبت میکرد به او گفتم به شما چه مربوط است؟! شما که مدعی مالکیت آنجا نیستید. گفت: نه مگر نمیدانیم ما بعث هستیم و هر مسئلهی عربی مسئلهی ماست.
دهباشی: تهدید نظامی هم کرد؟
یزدی: تهدید نظامی را یادم نیست که کرده باشد ولی نیروهایش را به مرز ایران آورده بود.
دهباشی: شاهد مثالی هم میآورد که شما دارید ما را تحریک میکنید؟
یزدی: زیاد. و واقعا هم تحریک میکردیم.
دهباشی: نمونههایی از آن را به خاطر دارید؟
یزدی: برنامههای تلویزیون ایران سرتاپا تحریک عراق بود.
دهباشی: برنامههای بخش فارسی؟
یزدی: بله. به طوری که آقای دعایی که سفیر ما در آنجا [عراق] بود آمد در شورای انقلاب گفت آقا اگر میخواهید با عراق بجنگید من استعفا بدهم برگردم ولی اگر میخواهید نجنگید و مماشات کنید این روشش نیست.
دهباشی: تلویزیون آن موقع مدیریتش با آقای قطبزاده بود، درست است؟
یزدی: بله.
دهباشی: یعنی نگاه ایشان [قطبزاده] قالب بود؟ چون ایران آن موقع آنقدر مسئله داشت که...
یزدی: نگاه قطبزاده تنها نبود، نگاه آقای خمینی هم این بود.
دهباشی: که برویم به سمت درگیری؟
یزدی: نه، که تحریک کنه، حمله کند، این کارها را بکنند، به طوری که وقتی دعایی در آن جلسه گفت که آقا اگر شما میخواهید با صدام بجنگید چون این کارهایی که میکنید یعنی جنگ، اگر میخواهید بجنگید من دیگر نمیروم عراق. بلند شد که برود [جلسه را ترک کند]. آقای خمینی گفت که نخیر نمیتوانی نروی [به عراق] باید بروی. مجبورش کرد. گفت آقا من که نمیخواهم بروم آنجا بجنگم که! این کارهایی که شما میکنید جنگ است!
ادامهی گفتوگوی حبیب احمدزاده در مثبت نگاتیو
احمدزاده: عراق یک نمایندهای در سازمان ملل داشت به نام صلاح عمر العی این آدم خودش میآید بعدها با شبکهی الجزیره یک مصاحبهای انجام میدهد، او کسی است که هر کاری میکرده که وزیر خارجهی عراق که اتفاقا شیعه بوده است ابراهیم یزدی را ببرد پیش صدام که جلسه داشته باشند، او قبول نمیکند. و خود او وزیر خارجه را دور میزند و میرود با صدام ملاقات میکند و از صدام میخواهد که با ابراهیم یزدی ملاقات کند.
سادهلوحی وزیر امور خارجه را ما ببینیم که چگونه توسط صدام دور میخورد؛ یک آدمی که از قبل برنامهریزی کرده است، از روز پیروزی انقلاب، تا انتقام قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و تحقیرش را توسط شاه بگیرد. و اینکه این جلسات سیاسیون را دولت موقت به عنوان یک دستاورد برای خودش مطرح میکند، تا روزهای آخر عمر که بله ما میتوانستیم جلوی جنگ را بگیریم، صدام با ما موافقت کرده بود.
ببینید صلاح عمر العلی این قضیه را چگونه توضیح میدهد؛ این فیلمی است که از شبکهی الجزیره پخش شده است نه روزنامهی کیهان، نمازجمعهی تهران یا تلویزیون ایران. ببینید خود اینها میگویند صدام بعد از جلسه به اینها چه گفته است:
پخش مصاحبهی صلاح عمرالعلی در مصاحبه با الجزیره [در خلال برنامهی مثبت نگاتیو]
صلاح عمر العلی (نمایندهی وقت عراق در سازمان ملل): او به من گفت: دکتر ابراهیم یزدی وزیر خارجهی وقت ایران تمایل دارد با صدام دیدار کند. بر اساس سلسلهمراتب اداری، با وزیر خارجهی آن زمان دکتر سعدون حمادی تماس گرفتم و از تمایل دکتر ابراهیم یزدی برای دیدار با صدام حسین گفتم و او هم امتناع کرد از اینکه در این خصوص با صدام حسین صحبت کند. من به او اصرار کردم و البته او هم انکار کرد و نپذیرفت، و هنوز هم نمیدانم چرا قبول نکرد... او یک انسان دانشگاهی، نویسنده، روشنفکر و سالهای زیادی وزیر خارجه بود و نمیدانم چرا قبول نکرد با اینکه از هر هراسی سعی کردم او را متوجه کنم که این یک کار بسیار مهمی است برای حل اشکالات ایجادشده بین ما و ایران، ما میتوانیم این مشکل را حل کنیم. خودم رفتم پیش صدام حسین و موضوع را به او گفتم. پس از تردید و فکر کردن پذیرفت البته قبلش از من پرسید نظر تو چیست؟ به او گفتم این فرصت بسیار مهمی است. این پیشنهاد از طرف ایرانیها آمده... ما دو کشور همسایه هستیم و بینیاز از اینکه بین ایران و عراق مشکلی ایجاد شود. ایران هم مشکلاتی دارد اما نباید مشکلاتی بین ما باشد. گفت فردا بعد از اجلاس عدم تعهد در خانهای که سکونت دارم بگو که با وزیر خارجهی ایران دیدار خواهم کرد. بعد دکتر یزدی آمد، از او استقبال کردم و صدام هم از او استقبال کرد. ما سه نفر: صدام حسین، ابراهیم یزدی و من در یک جلسهی سهنفره نشستیم. گفتوگو در مورد مشکلات دو کشور شروع شد. گفتوگو در فضایی کاملا مثبت بین دو طرف انجام شد. برای او بسیار اهمیت داشت که مشکل دو کشور را بتواند حل کند
مجری: که جلوگیری کند از جنگ؟
صلاح عمر العلی: بله. من همین برداشت را کردم که به هر صوت میخواست از جنگ بین دو کشور جلوگیری کند.
مجری: بالاخره به عنوان شاهدی در این روزگار بگو.
صلاح عمر العلی: این برداشت را که کردم که میخواهد این مشکل را حل کند. بیشترین تلاش را دکتر ابراهیم یزدی انجام داد که مشکل دو کشور حل شود. صدام هم به همین شکل و بسیار مثبت و دیپلماتیک در گفتوگو مشارکت میکرد. قبل از پایان جلسه به توافق رسیدند که گروههایی را مشخص کنند. از طرف ابراهیم یزدی مطرح شد که اگر تمایل داشتید برای گفتوگوی دوجانبه یک گروهی برای گفتوگو بفرستید که بیایند، حالا چه اینها عالیرتبه باشند، چه کارشناسی یا به هر شکل و وسیلهای که میخواهید ما گروهی را بفرستیم؛ به صورت آشکار یا سری و محرمانه. در هر صورت ما آمادهایم تا جلوی اختلاف بین دو کشور گرفته شود. صدام هم بسیار مثبت در این گفتوگو شرکت میکرد. من ابراهیم یزدی را تا در بدرقه کردم. او خیلی از من ممنون شده بود. مرا بوسید و با من به گرمی خداحافظی کرد و رفت.
برگشتم به سمت صدام و او منتظر من بود. مرا به بیرون آن تالار که یک باغچه و استخر در آنجا بود برد. به همراهانش گفت که دو صندلی برای ما در کنار استخر بگذارند. من و صدام روی صندلیها نشستیم و چند ثانیهای گذشت. هر دو ساکت بودیم و من داشتم به آبی که کنار ما بود نگاه میکردم. او هم فکر میکرد. به من نگاه کرد و گفت: به چی فکر میکنی صلاح؟ گفتم: والله من در حقیقت در حس آن دیدار هستم و خیلی خوشحالم و خوشبین شدم. به خصوص که الان این موضوع دیگر در دستان تو قرار گرفته و در دست کارمند، وزیر و شخص دیگری نیست و بلکه الان حل این مشکل در دستان توست. من دیدم که این گفتوگو بین شما انجام شده که بسیار خوب بود و خوشبینم. من به شکلی صحبت میکردم که حس مثبتی که حاکم بود را بتوانم در صدام تقویت کنم. من به عنوان یک عراقی خوشحال بودم. احساس کردم برای کشور خودم و کشور همسایه کار مثبتی انجام میدهم. در همین چارچوب با صدام صحبت کردم و او هیچ چیز در این خصوص به من نگفت. و بعد از چند ثانیه به من نگاه کرد و گفت: صلاح چند سال است در زمینهی دیپلماسی کار میکنی؟ گفتم حدود ۱۰ سال. من را غافلگیر کرد و گفت میدانی این دیپلماسی چقدر تو را خراب کرده؟! به من گفت: «چه حل مشکلی بین ما و ایران صلاح؟ این فرصتی است که شاید در طول هر قرن بیشتر از یک بار اتفاق نیفتد. اینها اهواز را از ما گرفتند. شطالعرب را از ما گرفتند، ما را تهدید کردند. میخواهند انقلابشان را برای ما صادر کنند و فرصت ما الان که دچار از هم گسیختگی هستند، دچار تفرقه هستند و بینشان درگیری است، این یک فرصت تاریخی است که تمامی حقوقمان را از آنها پس بگیریم و این امر را به تو میگویم و خودت را آماده کن به عنوان نمایندهی عراق در سازمان ملل که یک ضربتی به آنها بزنیم که تمام کرهی زمین صدایش را بشنود و تمای حقوق را از آنها باز پس بگیریم.
حبیبت احمدزاده [ادامهی برنامهی مثبت نگاتیو]
احمدزاده: نگاه کنید! ... سیاست یعنی همین؛ سیاست یعنی اینکه بتوانی از مخاطب فرصت بگیری، زمان بگیری، گولش بزنی... و آنها ماهر بودند. صدام کسی است که تمام ارتشهای عربی را سر کار گذاشت و به کویت حمله کرد. صدام کسی است که از همهی اینها باج گرفت و ترساندشان از کویت گرفته تا بعد هم آن جریان جنگ... یک چنین آدم هفتخطی آمده با آدم سادهدلی مثل ابراهیم یزدی که... امام ۱۰ سال در عراق با صدام زندگی کرده، او را میشناسند... صدام تکریتی را میفرستد که آقا تو بیا با ما همکاری کن. [امام] میگوید: من با شاه مخالفم ولی با تو [هم] همکاری نمیکنم. من فکر میکنم شاید [اگر به جای امام] دیگری بود میگفت باشد، فرصت است دیگر....
صدام تمام علمای آن موقع عراق را کشته است، بمبگذاریهای داخل ایران را راه انداخته است. همهی این کارها را کرده است بعد همهی اینها را ابراهیم یزدی اصلا در صحبتهایش نمیآورد، فقط به چهار جملهای که ممکن است فلان روزنامه یا فلان شخص که افراطی [بوده] که همیشه هم هستند [استناد میکند]. هیچ جنگی نیست که دشمن یک بهانهی سادهای را الکی برای خودش علم کند! شما نباید بیایی آن بهانهی سادهی دشمن را علم کنی و آن را دلالت قرار دهی.
۲۵۹۵۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901759